سلام . از فرماندهی دستور رسید که فلانی از علیرضا چه خبر
گفتم :بیخبر
گفت :خیلی بی مرامی
گفتم :حق باشماست غافلیم
گفت :دستور پیگیری میدم که هر چه سریع تر پیداش کنی
گفتم :بله سردار سید
اونموقع ها هم سید همینطور قاطع پایگاه رو اداره میکرد و قاطعانه پیگیر کارها بود . پر تلاش و پر انرژی. بچه های خوبی تربیت کرد تو پایگاه که خیلیهاشون پرواز کردن شهیدان مهدی ملکی احمد وسید علی موحدی وشیر محمد وفرشته و محمود طاهری و مجتبی جواد زاده و نیکپور و مجتبی زهرایی و ......
شب تولد اقا رفتم درب خونه مهین خانوم تا از علی رضا خبری بگیرم زنگزدم صدای کلفتی گفت بفرمایید
انالیز کردم دیدم اشناست برای چند لحظه حرفی نزدم بعد گفتم علی تویی
گفت:شما
گفتم:بنده غافل خدا
گفت :شممممممماااااا؟
گفتم :مجتبی
گوشی رو گذاشت و درب باز شد گفتم علی چرا اینقدر پیر شدی
گفت :روز گار ادم رو پیر میکنه اخوی
نگاه کردم دیدم یه پای چوبی برهنه داره و تن لاغر و صورت سفید و نورانی
ادامه دارد>>>>>