سلام
همه اومده بودن چون عملیات کربلای 4 نیمه گذاشته شد و از کارون به کرخه برگشته بودیم . عده ای رفته بودن مرخصی و ما هم مانده بودیم در چادرهای کرخه . من و سید کاظم توی چادر نشسته بودیم هول هوش ساعت 4 بعد ازظهر بود سید محمد از پشت چادر صدا زد
صاب خونه خونه ای
سید کاظم گفت اره داداش هستیم
سید محمد کاظم کلانتری و سید محمد با هم برادر هستند اون موقع سید کاظم توی واحد 120بود و سید محمد توی گردان میثم و یا گردانهای دیگه
اولش فکر کردیم که سید تنها اومده ولی بعد مجتبی جوادزاده فرید عباسی شجاعیان بودند رفتیم بالای تپه ای نشستیم و عکس گرفتیم و گفتیم و خندیدیم
یادمه شاید چند روزی تا شهادت مجتبی مونده بود که اینها اومدند اونجا . من مجتبی رو کشیدم کنار بهش گفتم مجی جان نور بالا میزنی گفت خودتی من رو مسخره میکنی
گفتم مجی نکنه؟؟؟؟
گفت نه بابا مالایق نیستیم
ولی بعد چند روز که عملیات کربلای 5شروع شد دیگه مجتبی رفت